صابر كرماني

ساخت وبلاگ
کسوتِ تزویر را از دوشِ جان انداختیمشورِ عشقی در دلِ پیر و جوان انداختیمعالمی خوشتر نبود از عالمِ دیوانگیاز جنونِ عشق شوری در جهان انداختیممنقلب‌احوال بودیم از غم و هجر و فراقانقلابی در دلِ شوریدگان انداختیمهمچو منصور از دل و جان ما اناالحق می‌زنیمپیر و برنا را به عالم، در گمان انداختیمصابرِ آزاده و رندیم و مست و می‌پرستسر به خاکِ مقدمِ پیرِ مغان انداختیمبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۵۹۵ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 20:04

کسوتِ تزویر را از دوشِ جان انداختیمشورِ عشقی در دلِ پیر و جوان انداختیمعالمی خوشتر نبود از عالمِ دیوانگیاز جنونِ عشق شوری در جهان انداختیممنقلب‌احوال بودیم از غم و هجر و فراقانقلابی در دلِ شوریدگان انداختیمهمچو منصور از دل و جان ما اناالحق می‌زنیمپیر و برنا را به عالم، در گمان انداختیمصابرِ آزاده و رندیم و مست و می‌پرستسر به خاکِ مقدمِ پیرِ مغان انداختیمبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۵۹۵ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 14:18

صد شکر و سپاس از می و میخانه گذشتیماز رطل و خم و ساغر و پیمانه گذشتیمدر وادی پُر شورِ جنون پای نهادیمدیوانه‌‌دل از کعبه و بتخانه گذشتیمدیدیم جهان قصه و افسانه و وهم استاز قصه و اندیشه و افسانه گذشتیمما برتر و بالاتر از اوهام و خیالیماز کعبه و دیر و حرم و خانه گذشتیممستیم و خرابیم ز صهبای حقیقتاز هر دو جهان سرخوش و مستانه گذشتیمگویند که حُکمی نبود بهرِ مجانیناز جان و جهان واله و دیوانه گذشتیمدر مکتبِ دل یک الف از عشقِ تو خواندیماز هستی موهوم، حکیمانه گذشتیمبگذشته زخود صابرِ کرمانی مفتونگوید ز خود و بی‌خود و بیگانه گذشتیمبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۵۹۴ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 16 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 14:18

ته‌جرعه‌کشِ پیرِ خراباتِ مغانمآرام‌دل از جانبِ آن جانِ جهانماز اَمرِ ولی رهروِ راهِ ملکوتمذکرِ علی و آل علی، وردِ زبانمباشد به سماواتِ ولا سیرِ عروجیبا شهپرِ عرفان و ولا، پر زده جانمخاکِ قدمِ یار بود سرمه چشممنامِ خوش او ذکرِ دل و شهدِ دهانمتسلیم به امرش شدم و هیچ نگفتمتا ساغر و پیمانه دهد پیرِ مغانمهو حق علی از عالم بالا بشنیدمپرواز به لاهوت کند مرغِ روانمعلم و عمل و شیوه اخلاص طلب کناین است کلامِ دل و اندرز و بیانمصابر ثمر از عمرِ گرانمایه چه بردیکمتر بنما شکوه که زار و نگرانمبرچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۵۵۶ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 10 اسفند 1402 ساعت: 14:18